به آرامش سکوت ...

             و به سکوت آرامش ...

.

.

.

            ... بر خـــورد ...

.

.

.

نوری به زمین فرود آمد ...

دو جا پا بر شن های بیابان دیدم ...

از کجا آمده بود ؟ ...

به کجا می رفت ؟ ...

ننها دو جا پا دیده میشد ...

شاید " خطایی " پا به زمین نهاده بود ...

ناگهان " جاپا ها " به راه افتادند ...

روشنی همراهشان ، در بی کران به اتمام میرسید ...

ردپاها گم شدند ... !

خود را در روبرو تماشا کردم ... !

گوادلی از " مرگ " پر شده بود ...

و من در " مرگ خود " به راه افتادم ...

صدای پایم را از راه دوری می شنیدم .

شاید از " کویری " می گذشتم ...

انتظاری گمشده با من بود ...

ناگهان نوری در " مرگم " فروافتاد ... .

و من در اظطرابی زنده شدم .... ناگاه ....

دو جاپا هستی ام را پر کرد ...

از کجا آمده بود ؟ ...

به کجا می رفت ؟ ...

تنها دو جاپا دیده میشد

شاید خطایی پا به زمین نهاده بود ...

               و ...

 

و این دایره زندگی است ...

.

.

.

به قلم : ... aramesh ...

 

 

[ 22 / 4برچسب:دلنوشته,متن ادبی,برخورد,

] [ 2 PM ] [ aramesh ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه